.jpg)
براي كودكي ام
كجاست خاطره ي عصر بادبادكي ام
همان بلند ترين ارتفاع كودكي ام
كجاست مادر و اصرار خواب بعداز ظهر
كجاست پلك به هم بستن دروغكي ام
هميشه وعده ي يخ در بهشت و آب نبات
براي خوردن شام و نهار زوركي ام
كجاست گرمي دستان مهربان پدر
همان نجيب ترين قهرمان كودكي ام
***
و آن شبي كه پدر گريه كرد يادم هست...
به پيش چشم من و خواهر عروسكي ام
شكسته بود غرورش ولي اجازه نداد
كه باز بشكنم آن شب غرور قلكي ام
و مادرم كه تنش سرد شد نفهميدم
چگونه پاك كنم اشك هاي پولكي ام
سوال خواهر من : او چه وقت مي آيد...
كه نرم شانه زند گيسوان پيچكي ام
***
پدر شكست...و در قطعه فلان پر كرد
بزرگي غم سردش تمام كوچكي ام
((حبيب فرقاني))
.jpg)
بي تو
بي تو سوزي به دل انگيخته دارم چون شمع
اشك و آهي به هم آميخته دارم چون شمع
چه كشي دامنم از دست ؟ كه سيلي ز سر شك
تا به دامن ز غمت ريخته دارم چون شمع
همه شب بهر نثار رهت از مخزن چشم
رشته هاي گهر آويخته دارم چون شمع
اشك من تيره از آن است كه خاكستر غم
به سر، از آتش دل، بيخته دارم چون شمع
چون گهر روشن از آنم كه بجز رشته اشك
رشته ها از همه بگسيخته دارم چون شمع
نيست تا در برم آن آتش سوزان « گلچين »
سوزي از سوز دل انگيخته دارم چون شمع
((گلچين معاني))

روزي كه تو را ديدم
روزي كه تو را ديدم، شاعر شدن آسان شد
در چشم من و كوچه، خورشيد نمايان شد
در كوچه ي هر روزي، شور غزلي باريد
من خيس و چشمانم، دلتنگ خيابان شد
دستي كه شبيه ابر، در سينه ي من غم كاشت
پـايـيـز خـيـالم را، نـاگـاه زمـسـتـان شد
سردم شد و لرزيدم، دست غزلم برفي
تا پنجره را بستم، آغوش تو عريان شد
نازايي باغ من، يك لحظه تكاني خورد
شايد خبري باشد، از شوق هراسان شد
روزي كه تو را ديدم، آن شب، شبِ ديگر بود
ليلاي تب و تابم، همسايه ي باران شد
...و عشق تولد يافت، اين درد مبارك باد
در مذهب چشمانت " كفرم همه ايمان شد "
((رضا پنبه كار))
نظرات شما عزیزان:
|